مقصود فراستخواه: 2 میلیون نخبه ایرانی مهاجر هستند/ 60 درصد جوانان میل به مهاجرت دارند/ اصلیترین عامل دفع ایرانیان از این سرزمین، همزمان نبودن سیستم حکمرانی با جامعه است/ مهاجرت افراد تحصیلکرده سالانه 50 میلیارد دلار ضرر دارد
تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۵۱۷۸۵
پایگاه خبری جماران: عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی با اشاره به اینکه دو میلیون نخبه ایرانی مهاجر هستند، گفت: یکی از علتهای مهاجرت وجود جاذبه در کشورهای دیگر و وجود دافعه در وطن خود مهاجر است؛ یعنی کشورهایی در جهان وجود دارد که به دلیل داشتن امکانهای کاری، پیشرفت، زندگی، رفاه، آزادی و بقیه چیزها مهاجرین را جذب خود میکند و از طرف دیگر، نبود این امکانها در وطن خود مهاجر باعث دفع وی از سرزمین و کشورش میگردد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مشروح گفتوگوی خبرنگار جماران با مقصود فراستخواه را در ادامه میخوانید:
ما یک سلسله مصاحبه در خصوص «ابعاد مهاجرت در ایران امروز» با اساتید دانشگاه، کارشناسان و مسئولین مرتبط با این موضوع داریم. با توجه به اینکه شما جزء جامعه دانشگاهی و از نخبگان کشور هستید، برای ما بفرمایید ارزیابی شما را از دلایل مختلفی که برای مهاجرت افراد به خارج از کشور، اعم از کسانی که تابعیت میگیرند یا نمیگیرند، چیست؟ به عبارتی اصلیترین انگیزههای افراد برای خروج از کشور و انتخاب یک محل دیگری غیر از وطن خودشان برای ادامه مسیر زندگی چیست؟
سازمان بین المللی مهاجرت(international organization for immigrant) دادههایی را منتشر کرده که نشان میدهد در ایران چند موج مهاجرت بوده و دو موج اخیرش سالهای 2011 و 2012 میلادی بوده که به دوره روی کار آمدن آقای احمدینژاد و سرکوب جنبش سبز مربوط میشود. یک دوره مهاجرت هم در سال 2019 است. یعنی بعد از سالهای 96 و 98 که ابعاد دیگری از اعتراضات اتفاق افتاد، باز ما یک موج مهاجرت را میبینیم.
60 درصد از جوانان میل به مهاجرت دارند
در گذشته جوانان 40 تا 50 درصد میل به مهاجرت داشتهاند اما این میل به مهاجرت، الآن به 60 درصد هم رسیده است. یعنی ما روند درحال فزونی از میل به مهاجرت را در جوانان ایران شاهد هستیم. برآورد دانشگاه استنفورد نشان میدهد بالای 100 هزار دانشجوی ایرانی برای درس خواندن از ایران مهاجرت کردهاند. البته نخبههای ایرانی غیر از دانشجویان مثل تحصیلکردگان، هنرمندان و اساتید دانشگاه هم از ایران مهاجرت و در مجموع، یکی دو میلیون نفر نخبه ایرانی الآن مهاجر هستند.
البته عجیب است که در گذشته، مهاجرتها بیشتر به کانادا، آمریکای شمالی و اروپا بوده اما الآن به قزاقستان هم مهاجرت میکنند. یعنی مقصد مهاجرت هم زیاد شده و حتی کشورهای درجه چندم و در حال توسعه اطراف خودمان همچون امارات، ترکیه و قزاقستان هم مقصدهایی برای مهاجرت نخبگان ایرانی شده است.
بالای 5 میلیون مهاجر ایرانی در خارج از کشور داریم
در خصوص تعداد مهاجرین ایرانی در خارج از ایران عددها متفاوت است، ولی ما بالای 5 میلیون مهاجر را قدر مسلم میدانیم. علت اینکه عددهای بیانکننده تعداد مهاجرین ایرانی متفاوت گفته میشود هم این است که تعریف مهاجر و نسل های مختلف آن بر احصای مهاجرین تأثیر میگذارد. بر حسب منابعی که این دادهها را ارائه کردهاند، دادههای مربوط به تعداد مهاجرین ایرانی نیز متفاوت است؛ ولی به هر حال ما دست کم تعداد 5 میلیون ایرانی، 2 میلیون نخبه و بالای 100 هزار دانشجو را داریم.
یک نکتهای راجع به این ارقام و اعداد باید گفت که ما عددهای 7 میلیون، 7 میلیون و نیم و در یک جایی حتی تا 8 و نیم میلیون هم شنیدهایم.
بله؛ عرض کردم که برحسب مبنای محاسبه متفاوت است. من قدر اقلها را برای شما گفتم و تا 12 میلیون هم داریم. البته خود همین قدر اقلها نیز خیلی عددهای بزرگی هستند؛ همین 5 میلیون مگر کم است! دو میلیون مهاجر نخبه مگر در این دنیا تعداد کمی است! اینها از سرزمینشان آواره شدند، هزار تا مشکل برایشان به وجود آمده است؛ به این سادگی مهاجرت نکردند و چهبسا اصلا نمیخواستند مهاجرت کنند اما تحمیل شده است. بخشی از اینها از طریق مهاجرت دچار انواع مشکلات شدند. این جوری فکر نکنید کسانی که مهاجرت میکنند و بعد میروند خوش و خرم میشوند، به این سادگی نیست، انواع مشکلات هم دارند.
الگوی مهاجرت نخبگانی به الگوی مهاجرت تودهگانی تغییر کرده است
به هر صورت، یک مشکلی که اتفاق افتاده این است که الگوی مهاجرت نخبگانی به الگوی مهاجرت تودهگانی تغییر کرده است. یک زمانی نخبگان مهاجرت میکردند، الآن مهاجرتهای خانوادگی به وجود آمده و مهاجرتها تودهوار و تودهگانی شده است.
ایرانیان هر سال چند هزار واحد مسکونی ترکیه را خریداری کردهاند
یعنی عموم مردم، حتی کسانی که هزینه و استطاعتش را هم ندارند، باز هم مهاجرت میکنند؟
من باز هم با دادهها یک مثالی بگویم. ترکیه نزدیکترین کشور و یک کشور آسیایی در همسایگی خودمان است که به مقصد مهاجران ایرانی تبدیل شده است. سال 2017 ایرانیان 700 واحد مسکونی در ترکیه خریداری کردند، در حالی که سالهای 2021 و 2022 ابعاد مهاجرت به ترکیه آنقدر بیشتر شده که ایرانیان هر سال چند هزار واحد مسکونی آنجا را خریداری کردهاند. این نشان میدهد که ما الآن شاهد نسل دوم مهاجران ایرانی در ترکیه هستیم؛ یعنی ایرانیانی که در ترکیه به دنیا آمدهاند و آنجا زندگی میکنند.
من یک دانشجوی دکتری داشتم، خانم دکتری که الآن خودش اهل تحقیق است و کار علمی میکند، زمانی که دانشجوی دکتری من بود مؤسسه آموزشی زبان داشت که در آن موقع، دو زبان انگلیسی و فرانسوی را برای بچهها در این مؤسسه درس میدادند. اما الآن در این مؤسسه 10 زبان را درس میدهند؛ یعنی اینقدر تقاضا و مراجعه زیاد بوده که الآن به تدریس 10 زبان رسیده است. الآن والدین بچههایشان را به آموزشگاههای زبان میبرند و دیگر فقط زبان انگلیسی یا فرانسوی نمیآموزند بلکه آلمانی، ایتالیایی و غیره هم میخوانند. این 10 زبان، آمار سازمانهای بین المللی نیست، بلکه عددی است که دوست دانشجوی سابق و همکار امروزیام به من میگوید.
مهمتر از همه، خواهش میکنم به این نکته خیلی توجه داشته باشیم، ما دو نوع مهاجر داریم؛ یک «مهاجر به» که در انگلیسی به آن Immigrant میگویند و یک «مهاجر از» که در انگلیسی به آن Emigrant میگویند. در «مهاجر به»، شخص برای کار، تحصیل، تجارت و به طور کلی برای فعالیت مهاجرت میکند؛ این مهاجرت خوش خیم است و بدخیم نیست. اما «مهاجرت از»، به معنای «ترک وطن» است؛ شخص این سرزمین را رها میکند می گریزد چون به نوعی طرد میشود. یعنی میگوید برای سطح زندگی، دیدگاه، پیشرفت، شکوفایی و بچههای قابل تحمل نیست و من دیگر نمیتوانم اینجا زندگی کنم. این یک نوع فرار از وطن و آوارگی در دنیا است.
عمومیترین مدل که میتواند توضیح دهد که چرا ایرانیان مهاجرت میکنند، مدل «pull-push» است؛ همان چیزی که شما آن را جذب و دفع میگویید. این مدل میگوید، یکی از علتهای مهاجرت وجود جاذبه در کشورهای دیگر و وجود دافعه در وطن خود مهاجر است؛ یعنی کشورهایی در جهان وجود دارد که به دلیل داشتن امکانهای کاری، پیشرفت، زندگی، رفاه، آزادی و بقیه چیزها مهاجرین را جذب خود میکند و از طرف دیگر، نبود این امکانها در وطن خود مهاجر باعث دفع وی از سرزمین و کشورش میگردد.
اینکه کشوری چقدر مهاجرفرست و چقدر مهاجرپذیر است، بستگی دارد به اینکه چقدر این کشور افراد خودش را میراند و به دلیل نداشتن امکاناتی نظیر آزادی، مشارکت، حق وحقوق بشری و بخت برخورداری برابر از خدمات لازم وفرصت های زندگی و فرصتهای آموزش، پیشرفت و ابراز وجود به شما نمیدهد. از سوی دیگر، یک کشوری وجود دارد که این امکانات را کم و بیش به شما میدهد. در نتیجه، این جذب و دفع سبب میشود که یک کشوری، مهاجرفرست و یک کشور دیگر مهاجرپذیر باشد.
دافعه ساختارهای ما بیشتر از جاذبهشان است
الآن ایران یک کشور مهاجرفرست شده است. لذا بخش بزرگی از ایرانیان در شکل تودهگانی دارند از وطن مهاجرت میکنند و این واقعا یک مشکلی است که ما با آن مواجه هستیم. چرا دفع میکنیم؟ ساختارهای ما چرا دافعاند؟ چرا دافعه ساختارهای ما بیشتر از جاذبهشان است؟ چرا سیستمهای ما نسلهای ایرانی شامل نخبگان، جوانان، زنان و مردان ایرانی را دفع میکنند؟
حکمرانی ما کثرتگرا نیست؛ در حالی که جامعه ایران کثرتمند شده است
پاسخ این است که علتهای مختلفی دارد. اجازه بدهید من بنابر درک دانش آموزی خودم عرض کنم، علتش این است که حکمرانی ما کثرتگرا نیست؛ در حالی که جامعه ایران کثرتمند شده است.
حتی خود مذهبیها هم با هم متفاوتند و دیدگاههای مختلف دارند
جامعه امروز ایران با جامعه پنج، 10، 20، 30 و 40 سال پیش فرق دارد و جامعه ایران الآن جامعه کثیر و پلورال شده است. جامعه پلورال بدین معناست که دیدگاهها، سبکهای زندگی، عقاید و باورهای مختلف در آن به وجود آمده است. الآن حتی خود مذهبیها هم با هم متفاوتند و دیدگاههای مختلف دارند. این وضعیت پلورال بودن جامعه ایران هم نتیجه دنیای اطلاعات است؛ انفجار اطلاعات، تکثر نهادها، تکثر آگاهیها، توسعه ارتباطات، رفت و آمدها و تحرکهایی که در جوامع به وجود آمده، سبب کثرت جامعه ایران شده است.
بخشی از کسانی که حجاب ندارند، به بعضی از چیزهای دیگر دین علاقهمندند
امروزه یکی از تحولات بسیار مهم این است که زنان به عرصه آمدهاند؛ یک زمانی زنان خیلی در جامعه و حتی دانشگاهها نبودند اما الآن ابراز وجود کردهاند. در نتیجه، الآن یکعده از زنان از روسری استفاده میکنند و یکعدهای دیگر استفاده نمیکنند و نمیخواهند استفاده کنند. اینان مرض خاصی هم ندارند بلکه اینطوری بار آمدهاند؛ دیدگاه، سبک زندگی، باورها، علایق و ارزشهایشان اینطوری شکل گرفته است. حتی بخشی از کسانی که حجاب ندارند، چهبسا به بعضی از چیزهای دیگر دین علاقهمندند و ما شواهد تجربی در این زمینه هم داریم؛ من خودم تحقیقاتی انجام دادم که بسیاری از این خانمها و دختران ما که حجاب اجباری دولتخواسته را ندارند، نسبت به بسیاری از مسائل دیگر دین حتی برخی از مناسک و عبادات علاقهمند هستند؛ هیأت میروند و چه بسا در خانهشان نماز هم میخوانند.
در فرهنگ ایرانی این توانایی وجود دارد که گروه های متنوع همدیگر را جذب و قبول کند. یعنی دیگرپذیری در آن وجود دارد و کثرتپذیر است. این خاصیت، الآن بیشتر هم شده است؛ حاکمان اما اصرار دارند همه یکجور زندگی کنند.
اصلیترین عامل دفع ایرانیان از این سرزمین، همزمان نبودن سیستم حکمرانی با جامعه است
برداشت من این است که شما تعارضی که بین کثرتگرایی جامعه و عدم کثرتگرایی حکومت وجود دارد را به عنوان یکی از دافعههای کشور و از انگیزههای مهاجرت میدانید. درست فهمیدم؟
درود بر شما! اصلیترین عامل دفع ایرانیان از این سرزمین به نظر من این است که سیستم حکمرانی با جامعه همزمان نیست. جامعه عوض شده و مثل اینکه جامعه، شهری شده اما سیستم روستایی است و همزبان و همزمان نیستند. در نتیجه سیستم بخشی مهم از جامعه را نمیپذیرد بخشی از جامعه که تغییر پیدا کرده و دگرگون شده است، تغییرات ارزشی و تغییرات سبک زندگی دارد. سیستم این را نمیفهمد، با آن آشنا و مأنوس نیست و کنار نمیآید؛ و اصلا سر به سر آن میگذارد و تحریک و اذیتش میکند.
بخش بزرگی از این مهاجرتها به خاطر سبک زندگی است
تحقیقات تجربی من نشان میدهد که بسیاری از نخبگان به خاطر بیکاری و مشکلات سیاسی مهاجرت نمیکنند و اتفاقا آنها مسأله سیاسی ندارند و بلکه بخش بزرگی از این مهاجرتها به خاطر سبک زندگی است. آنان احساس میکنند که اینجا سبک زندگی دلخواه آنها وجود ندارد؛ بخشی از اینها بچههاشان نمیخواهند که با این شرایط اینجا زندگی کنند و لذا مهاجرت میکنند. در نتیجه، همانگونه که عرض کردم، مهاجرتهای نخبگانی به مهاجرتهای تودهگانی و خانوادگی تبدیل شده است.
بیشتر مهاجرتها اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است
یک بخش از کسانی که با حکومت زاویه دارند، سعی دارند اینگونه القاء کنند که مهمترین انگیزه افراد برای مهاجرت، انگیزه سیاسی است. میخواستم در این مورد بفرمایید که برآوردهای شما در این زمینه چیست؟ اگر بخواهیم تقسیمبندی کنیم بین انگیزهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بیشترین سهم مربوط به کدام بخش است؟
بیشتر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. هیچ داده تحقیقاتی وجود ندارد که به ما بگوید بیشتر مهاجرتها به دلایل سیاسی است؛ ممکن است بعدا سیاسی شوند و بخشی حتی بعدا نیز سیاسی نمیشوند. حالا بخشی از مهاجران ایران در خارج هستند که جز در مقاطع خاصی، رفتار سیاسی ندارند؛ آنان رفتند آنجا کار و فعالیت میکنند اما علت مهاجرتشان بیشتر اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی است. البته کسانی هم هستند که علت مهاجرتشان سیاسی است؛ پناهنده میشوند و کسانی هستند که فرار میکنند، البته اسباب این مصائب را ما ایجاد می کنیم به هرحال این که بعضیها میگویند علت مهاجرت ایرانیان سیاسی است، اصلا این با شواهد میدانی و با دادههایی که ما داریم قابل توجیه نیست.
نظارت استصوابی یک مانع جدی برای مشارکت برابر در کشور شده است
سیستم حکومتی کثرتپذیر نیست و میخواهد همه مثل شاخههای شمشاد یک مدل باشند، یک مدل زندگی کنند، بپوشند و عقیده داشته باشند، در نتیجه بخش های مهمی از جمعیت ایران نمیتوانند درون چنین سیستمی تاب بیاورندو لذا مهاجرت را در پیش میگیرند. البته سیستم حکومتی در ایران غیر از نپذیرفتن تنوعات سبکزندگی، از جهات دیگر هم کثرتپذیر نیست؛ مثلا شما اگر با دیدگاههای رسمی حکومت مخالف باشید اصلا نمیتوانید نماینده یا وارد دولت شوید؛ یا اگر کسی زن باشد نمیتواند رئیس جمهور شود و قاضی شود. در نتیجه امکان مشارکت نداریم؛ یعنی گردش قدرت، امکان مشارکت و امکان داشتن دیدگاههای متنوع در نمایندگی مجلس وجود ندارد. سالهای سال نظارت استصوابی یک مانع جدی برای مشارکت برابر در کشور شده است.
وقتی منِ حاکم و ساختارهای رسمی، به طور تلویحی یا آشکار، اجازه نمیدهم هر دیدگاهی امکان مشارکت داشته باشد و در انتخابات شرکت کند معلوم است که در چنین سیستمی امکان مشارکت و گردش قدرت وجود ندارد؛ چون صاحبان دیدگاه مخالف را اساسا نمیگذارد که مشارکت کنند.
من در این زمینه شواهد زیادی دارم، من خیلی با دانشجویان اهل سنت و دوستان زندگی میکردم. آنها از ما پایبندتر به بسیاری از مناسک، قرآن، احکام و مسائل دینی هستند ولی نمیتوانند در ایران آزادانه زندگی کنند و نمیتوانند رئیس جمهوری و خیلی از مقامات کشور را به عهده بگیرند؛ به رغم داشتن صلاحیتها و تخصص، خیلی از جاها نمیتوانند ارتقاء پیدا کنند.
دانشجویی جلوی کلاس من در دانشگاه شهید بهشتی آمده بود و فکر کردم سوال علمی دارد که معمولا میآیند بعد از کلاس میپرسند. گفت من دانشجوی ترم پنج دانشگاه شریف هستم؛ الآن به من اعلام کردند که شما چون فلان مذهب را دارید، حق ادامه تحصیل ندارید. یعنی بعد از پنج ترم درس خواندن، یک دختر را به دلیل عقیده اخراج کردند؛ بعد البته نمیگویند عقیده، بلکه برایش اقسام مباحث سیاسی هم بار میکنند و حتی به خارج هم ارتباط میدهند.
امکانات و چیزهایی که در کشورهای مقصد هست اعم از امکان سرمایه گذاری یا کار تخصصی و سایر موارد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک بخش از مسأله است ولی این هم هست که سیاستگذاران کشور مقصد، اولویت اختصاص امکانات را به شهروندان بومی خودشان میدهند تا یک فرد مهاجری که به آنجا رفته است. یعنی امکانات کشور مقصد مهاجران را جذب میکند ولی نمیتوانند آن طوری که قصد داشتند از آن امکانات بهرمند شوند. نظر شما در این مورد چیست؟
به دلیل منابع مالی محدود کشورها و مشکلات مختلفی مثل ترور و انواع تشنجهای اجتماعی که به وجود میآید، نوعی فوبیا نسبت به مهاجران در این کشورها شکل میگیرد. در آمریکا یک حساسیت نسبت به مهاجران وجود دارد که ترامپ از این برای به قدرت رسیدن خیلی استفاده کرد؛ شعار ترامپ «America the first» یعنی «آمریکا اول» بود و برای مهاجران خیلی برنامه ارائه نکرد و گفت من دیوار میکشم بین مکزیک، اما با این وضعیت، رأی آورد.
همان دیدگاهی که متأسفانه ما ایرانیها نسبت به افغانستانیها داریم را آنها هم نسبت به مهاجران دارند. حتی در داخل خود ایرانیان، شهریها دیدگاه خاصی نسبت به روستانشینان دارند و در کشور خودشان آنها را «دیگری» میکنند؛ در حالی که همه ایرانیاند و اگر قرار باشد که هنر و صلاحیت و استعدادها شکوفا شود، چهبسا همان کشاورز روستایی از من شهری خیلی توانمندتر باشد.
وقتی من به هموطن خودم دهاتی میگویم، به اتباع کشور همسایه هم افغانی میگویم! چه انتظاری از ترامپ دارم هنوز دانشجویان افغانستانی که در ایران تحصیل میکنند انواع و اقسام مشکلات آییننامهای دارند و الآن بعضی از دانشجویان خارجی که در ایران تحصیل میکنند برای آنکه یک معامله انجام بدهند رفت و آمد به ترکیه می کنند؛ برای اینکه یک گواهینامه رانندگی بگیرند باید مسافرت کنند. بخشی از این آییننامهها در سالهای اخیر کمی بهبود پیدا کرد اما هنوز ما کلی برای مهاجران محدودیت داریم. وقتی ما چنینم، چه انتظاری داریم که کشورهای دیگر محدودیت نداشته باشند؟!
مثلا یک استاد دانشگاه تهران که سالها با ایشان همنشین بودم، میگوید مقصود! من همین الآن هم در کانادا دیگریام. ما در جامعهشناسی به این جذب «متمایز» میگوییم، یعنی جذب میشود ولی مثل یک کانادایی نمیشود. آنجا دموکراسی وجود دارد، امکان مشارکت بالاست، کثرت هست، امکان پیشرفت وجود دارد، ولی این مهاجرین آن طور که در وطن میتوانستند اگر ساختارها اجازه میداد پیشرفت کنند، آنجا نمیتوانند پیشرفت کنند.
یک نکتهای در خصوص افغانستانیها، برخی آمارتعداد افغانستانیهای حاضر در ایران را تا 10 میلیون نفر هم برآورد کردهاند. یعنی در کشوری که دو میلیون نفر از نخبگان آن مهاجرت کردهاند با این حجم از افغانستانی مواجه هستیم که اکثر قریب به اتفاق آنها هیچ تخصصی هم در هیچ زمینهای ندارند. آیا این وضعیت جامعه را با چالش نخبگانی مواجه نمیکند؟ چه مشکلات اجتماعی دیگری میتواند در پی داشته باشد؟
البته بعضی از این مهاجران از ایران عبور میکنند و به ترکیه و بعد اروپا میروند. اما این نکتهای که گفتید کاملا درست است.
یک نخبه، یک استاد دانشگاه، به وضعیتی میرسد که یا باید مهاجرت کند یا بماند و مهجور شود
در صحبتهایتان اشارهای هم به بحث اساتید داشتید. چند روز پیش معاون رئیس جمهور سابق یک آماری داد که در دولت سیزدهم 48 نفر از اساتید دانشگاه اخراج شدهاند؛ البته برخی رسانهها این آمار را تا 110 نفر هم اعلام کردهاند. به نظر میآید همین اخراج اساتید هم میتواند یکی از دلایلی باشد که افراد احساس کنند در سرزمین مادری خودشان نمیتوانند مؤثر واقع شوند و به یک محیط دیگری برای فعالیت علمی مؤثر فکر کنند. نظر شما در این زمینه چیست؟
من یک مقالهای به نام «مهاجرت یا مهجوریت» داشتم و در آنجا توضیح دادم که یک نخبه، یک استاد دانشگاه، به وضعیتی میرسد که یا باید مهاجرت کند یا بماند و مهجور شود. شکل بسیار بدخیم، ظالمانه، غیر انسانی و غیر منصفانهای از این مهجوریت، اخراج است. یک وقت است که میگذارند در دانشگاه بماند اما نمیگذارند مشارکت کند، نقد واظهار نظر انتقادی و متفاوت بکند، پیشرفت کند و مدیریت کند و انواع و اقسام محدودیت برای وی ایجاد میکنند، اما یک زمانی است که اصلا اخراج یا تعلیقش میکنند.
اساتیدی فقط به خاطر حمایتشان از یک دانشجو یا برای اظهارنظرهای متفاوت با دولت اخراج شدهاند
متأسفانه دادههایی وجود دارد که نشان میدهد اساتیدی فقط به خاطر حمایتشان از یک دانشجو یا برای اظهارنظرهای متفاوت با دولت و اینکه براساس ایدئولوژی رسمی صحبت نکرده و دیدگاه دیگری داشتهاند، اخراج شدهاند؛ با اینکه استاد علوم انسانی مثل تاریخ، علوم سیاسی، علوم اجتماعی یا اقتصاد است. آیا استاد اقتصاد میتواند دیدگاه متفاوتی با دولت داشته باشد و نگوید؟! مگر شرفشان را زیر پا بگذارند؟! آیا ما میخواهیم انسانهای بیشرفی در این کشور تولید کنیم که سوژه های سر به زیر و برده حاکمان باشند ، عزت نفس و شرفشان را زیر پا بگذارند و آن چیزی که به لحاظ علمی قائل هستند آنها را بیان نکنند؟! دیدگاههای تخصصیشان را بیان نکنند؟! نقدی که بر حسب تخصصهای خودشان و بر حسب کارشناسی خودشان از جامعه دارند را بیان نکنند؟!
وقتی اینها از مظلوم و حقوق انسانیشان دفاع میکنند، اخراج میشوند؛ که امیدوارم بخشی از این دادهها درست نباشد. و گرنه در چنین وضعیتی استاد دانشگاه یا باید اینجا مهجور بماند و از کار، فعالیت، تدریس، تحقیق، مشارکت، مدیریت و حتی حقوق شهروندیاش دست بکشد یا باید مهاجرت کند. مهاجرت نمیکنید، خانهنشین و گوشهنشین هستید و نمیتوانید حرف بزنید، فیلمتان را تولید کنید، نمیتوانید موسیقیتان را ارائه دهید، کتابتان را بنویسید، نظر کارشناسی بدهید و حتی در سازمان و دانشگاه خودتان نمیتوانید از ریاست دانشگاه یا کارهای دولت و رویههای غلطی که شکل گرفته انتقاد کنید. وقتی انتقاد میکنید انواع و اقسام مشکلات به وجود میآید.
آیا آماری هم هست از اساتیدی که اخراج شدند یا مهاجرت کردند؟
بله؛ البته اینها چون شواهد ومقدمات یا امکان اخراجشان را میبینند، گزینههای مهاجرت برایشان مطرح میشود. اساسا مهاجرت یک طیف است؛ اول فکر مهاجرت میآید، بعد به تدریج قصد مهاجرت میشود، بعد میل به مهاجرت، تصمیم به مهاجرت و نهایتا اقدام به مهاجرت است. از فکر مهاجرت تا اقدام و خروج گاهی چند سال طول میکشد. تحقیقات ما نشان داده است که گاهی 10 سال طول میکشد تا از فکر مهاجرت به تصمیم مهاجرت میرسد؛ آخرش میبیند که نمیتواند و شرایط اصلا برایش مهیا نیست.
رفتاری که ما با اینترنت داریم مثل این است میخواهیم از عقربههای زمان بیاویزیم
یک مثال بزرگ از دافعه داخل اینترنت است. رفتاری که ما با اینترنت داریم مثل این است میخواهیم از عقربههای زمان بیاویزیم؛ عقربههای زمان میخواهد جلو برود و ما همچنان میآویزیم که جلو نرود. اینترنت و گردش آزاد اطلاعات یک تحول تکنولوژی در دنیا است و ما مدام میخواهیم با بردن به یک کمیسیون حتی دور از چشم نمایندگان مجلس، چیزی به نام صیانت از فضای اینترنت درست کردیم. وقتی در یک کشوری پلتفورمهایی مثل تلگرام ممنوع و فیلتر است اما 40، 50 میلیون کاربر دارد، در واقع جمعیت بزرگی از مردم ایران حتی مدیران اداری برای کارهای اداریشان از تلگرام استفاده میکنند ولی ما ممنوع کردهایم.
مصوبات، تصمیمات و اجبارهای ما با اعمال روزمره اجتماعی و معمول مردم تناقض دارد
یعنی مصوبات، تصمیمات و اجبارهای ما با اعمال روزمره اجتماعی و معمول مردم تناقض دارد. یعنی سیاست با عمل روزمره مردم ضدیت دارد. شما ببنید رد شدن از چراغ قرمز را همه قبیح و زشت میدانند ولی داشتن دیش ماهواره زشت نیست؛ هیچ همسایهای نمیگوید آقا شما هم ماهواره دارید؟! آقا یا خانم شما هم از تلگرام استفاده می کنید؟! اگر بد نیست، بیهنجاری تلقی نمیشود و جامعه آن را زشت نمیشمارد، شما چطور آن را ممنوع میکنید؟ قوانین باید با هنجارها سنخنیت داشته باشند.
یکی از مواردی که سبب مهاجرت میشود طبق مشاهدات میدانی و تحقیقات، مسأله سبک زندگی است؛ اجبار دختران و زنان این سرزمین به داشتن یک لباس خاص یک حس تحقیر، اضطراب، نارضایتی و یک نوع حالت روانی منفی در آنها ایجاد میکند که یکی از آغازهای تصمیم به مهاجرت یا مهجوریت میشود. این از عوامل خیلی جدی است. البته این برای بخشی از جامعه است که به سبک زندگی مذهبی الزام درونی ندارند و اجبار یک نوع لباس خاص را تحمیل بر خود میدانند. اما بخشی از جامعه ایران که به سبک زندگی مناسک گرای مذهبی علاقه دارند و خو گرفتهاند و باوردارند طبیعی است که دلخواهانه از چادر مشکی و روسری استفاده میکنند.
شما بحث حجاب یا به تعبیر خودتان تحمیل یک لباس خاص را از دلایل مهاجرت به حساب میآورید. چون تلقی عمومی ممکن است این باشد که بانوان بیشتر با خانواده مهاجرت میکنند، آیا آماری هست که خانوادههایی به خاطر بانوانشان مهاجرت کردهاند، یا مسأله دیگری مطرح است؟
من عرض کردم که مهاجرتهای نخبگانی به تودهگانی و خانوادگی تبدیل شده است.
یعنی خانوادههایی هستند که به این نتیجه رسیده باشند که دخترم یا همسرم نمیتواند با الگوی سبک زندگی در این کشور بماند، پس من به یک سرزمین دیگر بروم که بتوانند آزاد زندگی کنند؟
من کنشگر و فعال سیاسی نیستم بلکه یک محقق و پژوهشگر هستم. من در سازمانهای مردم نهاد کار میکنم و در دانشگاه درس میدهم و دوست دارم که همیشه اینطوری باشم. لذا چیزی که من میگویم، یک حرف سیاسی نیست و حرف تحقیقی است. تحقیق نشان داده، مشاهدات غیر تحقیقی عمومی هم نشان داده، بیشتر خانوادههایی که اقدام به مهاجرت میکنند به خاطر بخشی از اعضای خانوادهشان است. مخصوصا جوانترها و بچهها که سبک زندگی متفاوتی از اجبارهای حکومت و سیاستهای رسمی دارند؛ از نظر دیدگاه، لباس پوشیدن، طرز ورزش کردن و... .
وقتی دختری نمیتواند به ورزشگاه برود و فوتبال را تماشا کند، برای دختری که لیسانس یا فوق لیسانس دارد و هر روز هم با گوشیاش تمام دنیا را میبیند، قابل قبول است؟! او نمیتواند تحمل کند که دختر اماراتی، پاکستانی و ترکیهای که هر سه کشور اسلامیاند بتواند وارد ورزشگاه شود و لباس اختیاری داشته باشد و او نتواند. به خصوص که بعضی از اینها با بسیاری از بچههای کشورهای دیگر دوست هستند. یک نکته دیگر هم اینکه محیطی شکل گرفته که در آن جمعیت ایران بر اثر روندهای جهانی از نوعی امکانهای فنی و ارتباطی و تحرک برخوردار شده است. الآن شما که مهاجرت نکردهاید، اما دخترتان برای تحصیل به کانادا رفته و نمیخواهد برگردد و هر شب از طریق اسکایپ با او گفتوگو میکنید.
بچههای ما برای درس خواندن به قزاقستان، امارات و ترکیه میروند
الآن 20 کشور در دنیا وجود دارد که بیشترین جذب دانشجوی خارجی را دارند؛ و فقط کشورهای آمریکا و کانادا نیستند. من فقط میخواهم بعضی از این کشورها را یادآوری کنم. مالزی، ترکیه، عربستان، کره جنوبی و امارات متحده جزء کشورهایی هستند که بیشترین دانشجوی خارجی را دارند. الآن بچههای ما برای درس خواندن به قزاقستان، امارات و ترکیه میروند؛ چرا ما جذب نمیکنیم؟
مهاجرت افراد تحصیلکرده سالانه 50 میلیارد دلار برای جامعه ایران ضرر دارد
در جام جهانی قطر هم خیلی تلاش کردیم که تا جای ممکن یک سری از بازیهای جام جهانی در کشور ما برگزار شود. بعد که قطر زیر بار نرفت، گفتیم هتلهای کیش آماده است تا قسمتی از تماشاچیها را میزبانی کند و حتی خط کشتیرانی به قطر هم راهاندازی شد. اما حتی یک نفر از تماشاچیهای جام جهانی هم کیش را برای اقامت انتخاب نکرد، چرا؟
وقتی احساس امنیت، مشارکت، امکانات، خود بودن و ابراز وجود آزادانه نداشته باشد، طبیعی است که کجا را انتخاب میکنند. مسئولیت اخلاقی کسانی که سبب این مهاجرتها شدند در آینده این کشور چقدر است؟ این سیاست غلط چقدر بر سرنوشت ملی این سرزمین تأثیر مخرب میگذارد؟ طبق برآورد بانک جهانی مهاجرت افراد تحصیلکرده سالانه 50 میلیارد دلار برای جامعه ایران ضرر دارد. فقط خواهش میکنم مقایسه کنید با پنج شش میلیارد دلار پولهای بلوکه که تلاش میکنیم با لابیهای غیررسمی و انواع مذاکرات بگیریم. اینکه چطور بگیریم و چطور مصرف کنیم را من وارد نمیشوم.
متأسفانه در آیین نامهها و ساختار سیستمهای کشورمان امکانی برای چرخش مغزها نداریم
دقت کنیم که یک «brain drain»(فرار مغزها) و یک «brain circulation»(چرخش مغزها) داریم. یک زمانی نخبه از اینجا میرود و برنمیگردد، این فرار مغزها است؛ اما یک وقت نخبه برای یک پروژه، درس، تحقیق و سرمایهگذاری میرود و مثلا شش ماه بعد بر میگردد. یعنی انواع سازوکارها و قوانین وجود دارد که ایرانیان خارج از کشور راحت میتوانند بیایند و بروند. ولی متأسفانه در آیین نامهها و ساختار سیستمهای کشورمان چنین امکانهایی برای چرخش مغزها نداریم و بیشتر حرکت یک طرفه مغزها به خارج است.
متأسفانه ایرانیان خارج از کشور را «دشمن» و «وطنفروش» میدانیم
دلبستگی ایرانیان خارج از کشور به مسائل ملی بیشتر از ایرانیان داخل کشور است
مدلی که الآن در لبنان اتفاق میافتد. لبنان کشوری است که منابع ایران را ندارد ولی مردمش برای فعالیت اقتصادی به کشورهای دیگر میروند و برای سرمایهگذاری به کشور خودشان برمیگردند.
این حتی از «brain circulation»(چرخش مغزها) هم جلوتر است، به این «gain brain» میگوییم. یعنی در خارج کارهای اقتصادی، علمی، فنی و کارهای مختلفی انجام میدهند و برای کشور خودشان ارزش افزوده و اعتبار ایجاد میکنند. ولی متأسفانه ما با اینها رابطه نداریم و به نوعی ایرانیان خارج از کشور را دشمن و وطنفروش میدانیم در حالی که بخشی بزرگ از اینها دلبسته آب و خاک هستند؛ تحقیقات نشان داده است دلبستگی ایرانیان خارج از کشور به مسائل ملی بیشتر از ایرانیان داخل کشور است. یک زمان مشکلاتی درباره اسم «خلیج فارس» به وجود آمد و اولین واکنشها از طرف ایرانیان دور از وطن شروع شد که این خلیج فارس همیشه تاریخ «خلیج فارس» بوده است.
در ایران کلی سرمایههای مغزی داریم که متأسفانه از آنها استفاده نمیکنیم
یک گوشه دیگر از پیامدهای مهاجرت این است که ذخایر ژنتیک ما کاهش پیدا میکند؛ وقتی که شما از ایران میروید، تنها خود شما نمیروید و تدریس، کتاب، تحقیق، ارتباطات، فرزندان و شیوههای رفتار شهروندی شما هم میرود؛ در نتیجه شما با خودتان یک نوع ذخیره ژنتیک یا ذخیره مغزی را میبرید. در نتیجه ذخیره ژنتیک مغز ایرانی کم میشود. این خدای نکرده به معنای نادیده گرفتن استعدادهای ایرانیان مقیم داخل نیست؛ هنوز هم در ایران کلی سرمایههای مغزی داریم که متأسفانه از آنها استفاده نمیکنیم.
هیچ وقت اورانیوم، مس و نفت برای ما قدرت ایجاد نمیکند
الآن پیشرفت، امنیت، توسعه و موفقیت کشورهای دنیا تابعی از ذخایر ژنتیکی است. هیچ وقت اورانیوم، مس و نفت برای ما قدرت ایجاد نمیکند؛ آنچه که قدرت ایجاد میکند ظرفیتهای ژنتیکی و انسانی است که در جامعه ایران به هدر می دهیم و تلف می کنیم.
در پنج دهه گذشته، شاخص بهرهوری نیروی کار ما منفی بوده است
طبق آمارهایی که سازمانهای بهرهوری بینالمللی و آسیا ارائه کردهاند، در صدر جدول کشورهایی که بالاترین بهرهوری را دارند کشورهایی مثل سنگاپور، نروژو دانمارک هستند. بعد کشورهای موفقی مثل تایوان، قطر، عربستان، امارات و کویت هم با بهرهوری بالا هستند. ایران در ذیل این جدول بعد از گابن، اروگوئه و قزاقستان است. همین سازمانها پنج دهه اخیر را بررسی کردهاند و بر اساس آن، شاخص بهرهوری نیروی کار هند مثبت 1.9، کره جنوبی 0.9، آمریکا 0.8، ژاپن 0.7، مالزی 0.4 و اندونزی 0.1 (همه مثبت) اما ایران منفی 0.1 است.
یعنی در پنج دهه گذشته، شاخص بهرهوری نیروی کار ما منفی بوده است. علتهای مختلفی دارد و یک علتش مهاجرت است. وقتی کسی مهاجرت میکند، نیروی کار موجود، ظرفیت ژنتیکی، کیفیت و خلاقیت نیروی کار پایین میآید و در نتیجه به اندازه نیروی کار، ما بهرهوری نداریم.
یک نوع «بالا ایران» و «پایین ایران» یا «بالاسرزمین» و «پایین سرزمین» وجود دارد
من به عنوان یک ایرانی پژوهشگر و یک معلم درکم این است که گویا ما ایران را دو نیم کره کردهایم؛ دو پاره جمعیتی در ایران به وجود آوردهایم و دو قطبی کردهایم. یعنی یک نوع «بالا ایران» و «پایین ایران» یا «بالاسرزمین» و «پایین سرزمین» وجود دارد. بالا سرزمینیها با ایدئولوژی حکومت همراه هستند. بخشی از آنها بر اساس عقیده این طور هستند و محترم اند. اما مشکل وقتی است که این بخش میتواند از بختهای زیادی برخوردار شود، ولی دیگری که به دلایل مختلف علمی، فکری و گفتمانی با دیدگاههای رسمی حکمرانان موافق نیست، از این امکانات محروم شود. یعنی حکومت یک «دولت-ملت» نیست؛ یک دولت برای یک ملت نیست.
ما شاهد دو ملت در یک سرزمین هستیم
کسانی که دوست دارند به زیارت اربعین بروند، بسیار خوب بروند و دولت برای اینها انواع بودجه و زیرساخت فراهم می آورد، شرایط ادارات را تغییر میدهد و مرخصی و وام میدهد؛ ولی کسی که میخواهد برای علاج بیماری یا برای دختر یا پسرش به کشور دیگری برود، باید هزار تا مقررات اداری، انواع آییننامه و غیره را پشت سر بگذارد پس ما شاهد دو ملت در یک سرزمین هستیم، شاهد بالا ایرانی و پایین ایرانی هستیم.
این دو قطبی شدن جامعه اولا به همبستگی اجتماعی لطمه میزند و از سوی دیگر نارضایتی ایجاد میکند
این دو قطبی شدن جامعه اولا به همبستگی اجتماعی لطمه میزند و از سوی دیگر نارضایتی ایجاد میکند و یواش یواش باعث شکل گرفتن بیعلاقگی میشود؛ میگوید وطن جایی است که من بتوانم آنجا پیشرفت کنم. من یک دانشجوی دکتری داشتم که روی عنوان «place attachment» یا «دلبستگی به مکان» رساله انجام داد. هیچ کس در دنیا نیست که به سرزمینش دلبستگی نداشته باشد. اما شرایط ما به وضعیتی میرسد که دلبستگی مکانی کم میشود و آن فرد دل میکند و میرود.
دولت و مقامات حکومتی باید متقاعد شوند که ایران برای همه ایرانیان است
من واقعا به عنوان یک ایرانی از این امر بسیار نگرانم؛ دولت و مقامات حکومتی باید متقاعد شوند که ایران برای همه ایرانیان است و ایران یک ملت است؛ در اینجا کرد، عرب، بلوچ، لر، جنوب و شمال هست که همه ایرانی هستند و زیبایی ایران در این تنوع است. افکار، سبک زندگی و دیدگاههای سیاسی مختلف هست و ما باید جلوی این چولگی و خمیده شدن سرزمین به یک سمت را بگیریم. حکومت از قطبی استفاده ابزاری میکند و قطبی را «دیگری» می سازد و محدود ویا حتی سلب حقوق و آزادی ومشارکت می کند
اما اگر ما یک کاری کنیم که همه مردم به طور یکسان از بختهای زندگی مثل درس خواندن، پیشرفت، سرمایه گذاری، مشارکت و اظهار نظر طبق دیدگاه خودشان برخوردار باشند، آن وقت ایران برای همه ایرانیان میشود و مطمئنا مهاجرت کاهش پیدا میکند؛ و اگر مهاجرتی وجود داشته باشد، «مهاجرت به» میشود نه «مهاجرت از». شاید هم چرخش باشد؛ یعنی میروند و میآیند، ترک تعلق از سرزمین نمیکنند و میتوانند برای سرزمین انواع ظرفیتها، امکانات و ذخایر ایجاد کنند و منشأ توسعه پایدار برای کشور شوند، رضایت عمومی و ثبات برای ایران ایجاد کنند و امید به آینده و همبستگی ایجاد شود.
یکی مسئولین وزارت ورزش و جوانان در مصاحبه با ما گفت که تعداد ورزشکاران ایرانی مهاجرت کرده در طول 40 سال گذشته 66 نفر بوده، در حالی که یکی از مقامات دولت قبل این تعداد را 81 نفر اعلام کرد. فارغ از این اعداد، میخواستم نظر حضرتعالی را بدانم که این کوچک کردن واقعیت یا کوچکتر دیدن آن، چقدر باعث میشود که ما از پیدا کردن راهکار برای این موضوع دور شویم؟
سیاست بر معرفت غلبه پیدا کرده است. وای به حال ملتی که در آنجا قدرت و سیاست بر معرفت، اخلاق، دین، فرهنگ و هنر غلبه پیدا کرده باشد. متأسفانه زبان سیاسی ما آشفته شده است؛ راحت میتوانیم عدد بگوییم و واقعیتها را کتمان کنیم. به راحتی واقعیت را نادیده میگیریم و این یک سقوط اخلاقی است. من واقعا به عنوان یک ایرانی، از سقوط اخلاقی حکومت نگران هستم. یک وقتی هست که حکمران اشتباه میکند اما یک وقتی دروغ میگوید، حقیقت را وارونه میکند و واقعیتهای دنیا را نمیگوید. یک علتش ایدئولوژی است. ایدئولوژی به ما یک انسجام کاذب میدهد، رابطه ما با واقعیت را مخدوش میکند. کسی که تابع یک ایدئولوژی باشد به جزئیات و شواهد عینی دیگر حساس نیست؛ چشم می پوشد به واقعیتهایی که شما میبینید. این مشکل جدی منشأ بحرانهای بزرگ بیشتر از این برای کشور ما می شود و حکومت را با بحران مشروعیت و معنا مواجه می کند
در علوم اجتماعی یک بحثی به نام «سرمایه اجتماعی» داریم. یکی از سرمایههای اجتماعی «اعتماد به نهادها» است؛ شما باید به پول ملی و قوانین اعتماد داشته باشید. الآن من به شما میگویم سیاستی گذاشتهاند که میتوانید براساس آن سرمایهگذاری کنید، ولی فردا یک خطیب جمعه صحبتی میکند و آن سیاست را کنار میگذارند یا یک مقامی میآید آن سیاست را زیرپا میگذارد و تغییر میدهد. در همه جای دنیا احزاب برنامهها و رقابت اجتماعی خاص خود را دارند؛ در انتخابات گردش قدرت وجود دارد. الآن شما میآیید برنامههای جالبتر و جدیدتر برای جامعه ارائه میدهید و جامعه است که با ما بازی میکند، ولی در ایران ما هستیم که با جامعه بازی میکنیم.
امیدوارم که همه اینها به همت شما جوانها و ایرانیان به نحوی که واقعا مصلحت و آینده این سرزمین است رفع و رجوع شود و ایرانیان سری میان سرهای دنیا داشته باشند و ایران برای همه ایرانیان باشد؛ صرف نظر از هر سبک زندگی، دیدگاه سیاسی، عقیده، مذهب، زن و مرد، جوان و پیر و هر نسلی که هستند و هر قوم و زبان ایرانی که دارند، بتوانند در این سرزمین وسیع زندگی رضایتبخش کنند.
منبع: جماران
کلیدواژه: انتخابات مجلس لیگ برتر بازی های آسیایی هانگژو مقصود فراستخواه مهاجرت نخبگان مهاجرت جوانان تبعات مهاجرت ابعاد مهاجرت انتخابات مجلس لیگ برتر بازی های آسیایی هانگژو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۵۱۷۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خرافات عجیب ایرانیان دوران قاجار؛ از ناخن هدهد تا آش مخصوص شاه برای جلوگیری از وبا (+عکس)
در ادوار مختلف تاریخ ایران رد پای خرافهگرایی بهخوبی دیده میشود؛ دوران قاجار نیز از این امر مستثنی نیست. در ایران روزگار قاجار، گرایش به خرافات و بهرهگیری از طلسمها و تعویذها گسترده و عمومی بود.
به گزارش روزیاتو، نگاهی گذرا به تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشورهای مختلف جهان نشان میدهد که در ورای اندیشهها و عقاید علمی، ایدههایی یافت میشوند که هیچ مبنای علمی و عقلانی برای آنها نمیتوان یافت و به همین دلیل است که نام خرافه؛ یعنی چیزی پوچ و بیاساس به خود میگیرند. جالب آنکه گاهی اوقات همین خرافات چنان نیرویی پیداکردهاند که به تمامی قیدوبندهای علمی پشت پا زده و باعث انجام اعمال عجیبوغریبی در بین معتقدان شدهاند.
در ادوار مختلف تاریخ ایران رد پای خرافهگرایی بهخوبی دیده میشود؛ دوران قاجار نیز از این امر مستثنی نیست. در ایران روزگار قاجار، گرایش به خرافات و بهرهگیری از طلسمها و تعویذها گسترده و عمومی بود. بااینحال توسل به چنین روشهایی بیشتر عملی زنانه تعریف میشد؛ چراکه که زنان به دلایل مختلف، بیش از مردان مستعد گرایش به خرافه بودند و این امر حتی در بین زنان درباری و حرمسرا نیز بهوفور مشاهده میشد.
خرافه؛ قدمتی بهاندازه تاریخ بشرخرافات به معنای «اعتقادات بیاساس که باعقل و منطق و واقعیت سازگاری نداشته باشد» و خرافهگرایی به معنای «پیروی از عقاید باطل و بیاساس که با درجه فرهنگ و دانش جامعهای که منسوب بدان است، هیچگونه تناسبی نداشته باشد»، قدمتی بهاندازه تاریخ بشر دارد و مختص فرهنگ و جامعهای خاص نیست، بلکه گستره آن تمام جوامع و فرهنگها را در برمیگیرد و حتی امروزه در عصر علم و فنآوری هنوز شاهد اعتقاد به برخی از این عقاید خرافی هستیم.
گرایش به خرافه در ایران عصر قاجاردر ایران نیز همانند سایر ملل جهان خرافات و خرافهگرایی از زمان باستان وجود داشته است. خرافات در ادوار مختلف تاریخ ایران با علومی چون نجوم، طالع بینی و اخترشناسی درآمیخته بود، اما در دوره مورد بحث، یعنی دوران قاجار، خرافات با بهره جستن از برخی اصول و مبانی دینی و اسلامی راه نفوذ به مذهب و اذهان ایرانیان مسلمان را یافت و دعانویسی، تعویذنویسی، جادو و جنبل و … در عمق اذهان مردم این دوره نفوذ پیدا کرد.
گرایش به جادو و جنبل از اصلیترین مظاهر تمایل به خرافه در جامعه عصر قاجار بود و این خرافهگرایی جوانب مختلف زندگی اجتماعی مردم را تحتتأثیر قرار داده بود؛ زندگی زناشویی و خانوادگی، روابط با اقوام و خویشان، معیشت و اقتصاد و حتی پزشکی و درمان، همه و همه در چنبره عقاید خرافی قرارگرفته بودند و همانطور که قبلاً اشاره شد، درآمیختگی این عقاید خرافی با عقاید دینی و مذهبی، بستر مناسبتری برای پذیرش آنها فراهم کرده بود.
انواع مختلف طلسمها و تعویذها از سنگهای قیمتی گرفته تا اجزای گیاهان، اعضا و اندامهای حیوانات و حتی انسان، الواح و تندیسهایی از فلز، خمیر، پوست، مو و پارچه را شامل میشد و کاربردهای گوناگونی داشت که توسط رمالها و دعانویسها تجویز میگردید. مردم نیز با اعتقاد راسخی که به خرافات داشتند، از این طلسمها و تعویذها برای حل مشکلات زندگی خود استفاده میکردند و حتی گاه بهای گزافی بابت آن میپرداختند.
جیمز موریه در «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» دراینباره از قول درویشی که چندی همسفر حاجیبابا شده مینویسد: «اگر دم خرگوش را در زیر بالین کودک نهی، خواب آورد… چشم و استخوان کعب گرگ اگر به بازوی طفلی بندد، جرأت بخشد.
اگر روغن گرگ به لباس زنی مالند، شوهر از او دلسیر شود. زهره گرگ دافع نازایی زن است. ناخن هدهد زبانبندی و چشم خفاش خواببندی را شاید…. با اعضا و اجزای او (میمون) ادویهای چند بسازیم، به بهای طلا به اندرونیان شاه توانیم فروخت… جگر میمون اکسیر محبت است.
پوست بینی او پادزهریست تریاق همه سموم، خاکسترش را هرکه ببلعد… (در) تقلید و تردستی و چابکی و حیله و زیرکی، مانند او شود»
بدیهی بود که با این پذیرش گسترده عقاید خرافی در جامعه آن روز، رمالی و دعانویسی شغل پررونق و پردرآمدی محسوب میشد و رمالان و دعانویسان مورد اقبال عامه مردم قرار میگرفتند. نکته جالب آن بود که این اقبال عمومی برای رمالان و دعانویسان یهودی و دراویش، بیشتر از دیگر رمالان بود.
به گزارش برخی منابع تاریخی، رفتوآمد مردم بهویژه زنان به خانه ملاهای یهودی برای گرفتن دعا و طلسم و امثال آن در دوره قاجار به حدی گسترده شده بود که حکومت به فکر چاره افتاد و طی حکمی، رفتوآمد زنان مسلمان به خانههای یهودیان را ممنوع کرد.
دراویش نیز در کار رمالی و دعانویسی مورد اقبال عامه مردم بودند؛ بهطوریکه این اقبال و توجه از دید خارجیان نیز به دور نمانده و برخی از آنها مانند لایارد در نوشتههای خود به شهرت و توجه مردم به دراویش اشارهکردهاند: «دراویش دعانویس در میان مردم از نفوذ و احترام ویژهای برخوردارند…
زنانی که طالب فرزند پسر هستند و دختران دمبخت و نیز پیرمردانی که در پی ازدواج با زنان جوان هستند و حتی مردانی که میخواهند از خطرات و آسیبها در امان باشند، به درویشها مراجعه میکنند و آنها برایشان دعا و تعویذ مینویسند… (آنها) حتی به اندرونی اعیان و بزرگان نیز راه دارند».
استخارههای عجیب در دوران قاجاراستخاره در ایران عصر قاجار به شیوه های مختلف انجام می شد، به وسیله قرآن، تسبیح، نوشتن نیت بر کاغذ و قرار دادن آن در پاکت و قرار دادن در میان صفحات قرآن و غیره؛ اما آنچه مهم است کارهایی است که برای انجامشان به استخاره متوسل می شدند؛ به عنوان مثال به نیت انتخاب مناسب ترین طبیب از بین چند نفر، انتخاب یک روش درمانی چون زالو انداختن بر لثه که از سوی فخرالاطبا صورت می گرفت که آیا زالو را به لثه دندان شاه بیندازند یا خیر؟ یا دارو دادن به مریض که گاه به سبب تعدد در داروها استخاره در چند مرحله انجام می شد که آیا این دارو به مریض خورانده شود یا خیر؟
در این خصوص حکایتی نقل شده است که میرزا جعفر، نبض مریض را گرفته، مدتی فکر کرد و بعد از مدتی تسبیح بلندی برداشت و چشمش را بر هم گذاشت، استخاره ای کرد و با آواز بلند گفت: خدایا صلاح می بینی فلوس به این بنده خدا بدهم؟ اگر خوب می آمد با ترازو فلوس را می کشید، می داد و پولش را می گرفت.
اگر برای فلوس خوب نمی آمد، مجددا استخاره می کرد و گفت: اگر ترنجبین بدهم، چطور است؟ باز آن هم اگر خوب نمی آمد، استخاره ای دیگر می کرد و عناب را جویا می شد و بالاخره استخاره خوب میآمد.
نقش پررنگ خرافه در روند درمان بیماریهاجامعه مسلمان دوره قاجاریه بدون توجه به اصل قوانین بهداشتی فقط ظاهر دستورات بهداشتی اسلام را رعایت کرد و خرافات و اوهام بسیاری به نام دین و مذهب وارد افکار و اعتقادات آنان شده بود و اگر کسی با این اوهام و عقاید خرافی مخالفت می کرد و یا در صدد مبارزه با آن برمی آمد لعن و تکفیر می شد.
بسیاری از مردم معتقد بودند که « بهشت جای اغنیا نیست و هر مسلمانی که لباس و تن او آلوده به جانوران طفیلی مانند شپش نباشد به بهشت راه نخواهد یافت. همین باورها و دیدگاه های خرافی از یک سو در زمینه بهداشت و درمان مهم ترین مانع رسیدن به جامعه سالم عهد قاجاریه بود که خواسته و ناخواسته به گریبان مردم چنگ انداخته و هر ساله با شیوع بیماری های مختلف مسری و غیرمسری جان مردم را می گرفت.
عامل مهمی که مردم را به سوی باورهای غلط می کشانید وضعیت ابتدایی و عقب مانده پزشکی در ایران بود. بیمار یا دسترسی به دوا و دکتر نداشت و یا به عملکرد او اطمینان نداشتند. همین مسئله گرایش به جادو را در بیشتر نقاط کشور افزایش می داد. بستن نخ یا پارچه ای به درخت برای رفع بیماری و دست یابی به حاجت نمادی از جهالت مردم این دوره بود.
بسیاری از درمان ها هم ناشی از ساده لوحی بسیار بود. تخم مرغ پخته ای که روی پوستش دعایی نوشته شده و آن را بیست و چهار ساعت زیر بغل نگاه داشته اند و الماس آویخته به گردن که موجب تقویت نیروی بدن می شود. تماس با این سنگ قیمتی ترس را از بین می برد و انسان را از حملات صرع در امان نگه می دارد همچنین موجب می شود دندان های کرم خورده بدون درد بریزد.
عده ای نیز با اعتقاد به دخالت نداشتن در امر تعجیل و تأخیر در مرگ هر چیز را خواست خدا می دانستند و به همین دلیل هیچ کوششی برای بهبود اوضاع انجام نمی دادند.
عده ای دیگر گرفتن و آویختن دعای وبا و خواندن نماز خوف و نبردن اسم وبا مخصوصاً جلوی اطفال و موچ کشیدن به جای بردن نام بیماری را عامل دفع شیوع آن دانسته و تلاش داشتند این گونه از سرایت آن جلوگیری کنند.
از دیگر خرافات رایج در این دوره برای درمان امراض و مبارزه با بیماری ها باور به دخالت داشتن اجرام آسمانی در سرنوشت انسان ها و در نتیجه نحس و یا سعد بودن ساعت نوشیدن دوا بود.
به همین دلیل، هرگاه منجمان می گفتند که در این روز و ساعت نوشیدن دوا درست نیست بیماران موافق حکم و مشورت او دوای طبیب را مصرف نمی کردند. یا اینکه ناخوشی مزمن کودکان و ناباروری زنان بر اثر چشم بد است و برای مقابله با آن ها به طلسم روی می آورند. بیماری صرع را تحت تأثیر جن دانسته و به همین دلیل می گویند فلانی دعایی است دوایی نیست.
گاهی عامل شیوع بیماری را حضور غیرمسلمان و یا کفار در منطقه می دانستند. زمانی که همه گیری بیماری وبا همراه با اقدامات هیئتی انگلیسی به سرپرستی سرکنت لوفتوس در شوش برای تصاحب لوح قبر دانیال یکی شده بود خشم مردم را برانگیخت. واکنش مردم چنان شدید بود که تا چندین سال هیچ هیئتی نتوانست در این منطقه به کاوش ادامه دهد چرا که نام مسیحی به شیوع بیماری مترادف شده بود.
از دیگر باورهای غلط مردم اعتقاد به پاکی آب های جاری بود که تحت هر شرایطی می شد نوشید. چنان که همین عامل موجبات شیوع بیماری های مهلکی چون حصبه و وبا در دوره قاجار شده بود. این افکار بین همه اقشار مردم از روستایی و عشایر و شهرنشین دیده می شد و جالب تر این بود که شاهان قاجار خود در رأس جامعه ایران از بند این اوهام رها نبودند.
ناصرالدین شاه فرنگ رفته و علاقه مند به اصلاحات و مظاهر تمدنی اعتقاد داشت خوردن آشی مخصوص در زمان شیوع بیماری وبا مانع از ابتلای وی به این بیماری مهلک می شود و در نتیجه هر ساله دستور پختن این آش نجات دهنده را میداد.
از مطالبی که دکتر فووریه از آن یاد می کند وارد شدن الماس کوه نور به لیست دواهای شاهی بود. هنگامی که در محلات تهران آنفلوانزا شایع شد و به اندرون کاخ سلطنتی نیز راه یافت و تنی چند از درباریان را به کام مرگ کشانید، ناصرالدین شاه نیز به این بیماری مبتلا شد و بعد از بهبود زمانی که فووریه به عیادت وی رفته الماس دریای نور را از جیب خود بیرون آورده و به او نشان می دهد و می گوید: «چون همراه داشتن آن باعث تقویت مزاج است آن را در جیب خود گذاشته ام».
خرافات در حرمسرای شاهان قاجاردامنه اعتقاد به خرافات محدود به مردم عادی جامعه قاجار نبود، بلکه درباریان و حکومتنشینان و در رأس آنها شخص شاه نیز اغلب انسانهایی خرافی بودند؛ چنانچه برخی از منابع تاریخی به خرافه گرایی ناصرالدینشاه و مظفر الدینشاه اشارهکردهاند، اما نکته قابلتوجه این است که القای خرافات و جادو و جنبل دامن زنان دربار را بیش از مردان گرفته بود و خرافات در بین زنان درباری و بهخصوص زنان حرمسرا رواج بیشتری داشت.
این مسئله بیش از همه خود را در حسادت زنان شاه به سوگلیها و فرزندان آنها نشان میداد و نقش مهمی در ناپدید شدن و یا مرگ فرزندان شاه داشت.
بهعنوان نمونه دکتر تولوزان در گزارشی راجع به مرگ یکی از شاهزادههای موردعلاقه ناصرالدینشاه (ملک قاسم میرزا) محرمانه به وی اشاره میکند که طفل بیگناه براثر داروهای سمی و آلوده که توسط دعانویسها تجویزشده مسمومیت شدید پیداکرده و از دنیا رفته است.
سیل نامهها و هدایای بیشمار که طی چند روز بعد از این واقعه از اندرونی شاه به خانه رمالان و فالگیران و دعانویسها سرازیر شد، مدعای دکتر تولوزان را تأیید میکرد؛ این هدایا از طرف زنانی بود که با کمک جادوگران و رمالان، ملک قاسم میرزا را نابود کرده بودند.
علل گرایش به خرافات در عصر قاجاردر مورد چرایی گسترش خرافات در جامعه قاجار میتوان علل زیادی برشمرد، اما دو عامل بیش از همه در این گرایشها مؤثر بود که در ادامه به آن میپردازیم:
۱. ترس و فشارهای محیطی؛ در طول تاریخ وقتی جامعهای دستخوش اضطراب، درماندگی و نومیدی میشد و راهی برای گریز یا بهروزی نمییافت، گرایش به اعتقادات خرافی بهعنوان تنها راه کاهش آلام و مصیبتهای جوامع تحت سلطه شناخته میشد.
در جامعه قاجار نیز این درماندگی و اضطراب در سطوح مختلف جامعه بهوفور وجود داشت؛ شکست ایرانیان در جنگ با روس و از دست رفتن بخشهایی از خاک کشور، حضور بیگانگان بهویژه انگلیس و روسیه که با نیرنگهای مختلف در امور داخلی و خارجی ایران مداخله میکردند و امتیاز کسب میکردند.
استبداد پادشاهان قاجار که مردم و مملکت را رعیت و ماترک خود میدانسته و در حق آنها ظلم و اجحاف میکردند، وجود راهزنان بهویژه در مناطق دور از پایتخت که اموال مردم را به غارت میبردند و…، همه و همه زمینه گرایش به اعتقادات خرافی را برای التیام و کاهش مصیبتهای جامعه فراهم میکرد.
ناگفته نماند که زنان علاوه بر موارد بالا، از تبعیضها، خشونت و رفتار مردان جامعه آن روز نیز احساس ناامنی و اضطراب میکردند. درواقع در جامعه قاجار حقوق زنان تا حد زیادی نادیده گرفته میشد و این خود عامل مهمی برای گرایش بیشتر آنها به جادو و جنبل و خرافه بود.
در همین خصوص میرزا فتحعلی آخوندزاده خشونت رفتار و مفاسد اخلاقی مردان را عامل پناهبردن زنان به طلسمات و خرافات میدانست و خواهان اصلاح وضعیت حقوق زنان و بهویژه ممنوعیت چندهمسری بود.
زنان دربار قاجار بهویژه زنان حرمسرای شاهی نیز از این امر مستثنی نبودند؛ بهویژه آنکه آنها از زخمهای روحی شدیدی که ناشی از عیاشی شاهان قاجار بود آسیب میدیدند و خود را اسیر حرمسرا میدیدند.
اکثر آنها هرچند به لحاظ ظاهری خود را خوشبخت و مرفه معرفی میکرد، اما در حسرت یک زندگی ساده با شوهر بود نه اینکه با زنان دیگر برای جلب محبت شاه (شوهرشان) رقابت کند.
این مسئله در گرایش زنان حرمسرا به خرافات نقش مهمی بازی میکرد که نمونه آن را در توسل به طلسمها و تعویذها برای جلبتوجه و محبت شاه، کمکگرفتن از دعانویسها برای از بین بردن فرزندان هووهای خود و… میتوان دید.
علیاکبر دهخدا در مقالات «چرند و پرند» اشارهای ظریف به ارتباط چندهمسری مردان و گرایش زنان به رمل و فال دارد و مینویسد: «خانهای را که دو کدبانوست، یکیاش همیشه پیش جامزن است، یکیاش هم پیش رمال»
۲. جهل علمی؛ شاید بتوان گفت یکی از علل اصلی رواج خرافات در جامعه، جهل و ناآگاهی است. به هراندازه که انسان از درک حقایق، رابطه منطقی پدیدهها، قانون علت و معلول، تشخیص و فهم واقعیات عاجز باشد، به همان اندازه دچار خرافات و خرافهپرستی میشود. به قول مالینوفسکی «انسان زمانی به جادو متوسل میشود که نتواند شرایط زندگی و اتفاقات را از طریق دانش مهار کند»
در جامعه قاجار نیز به همان اندازه که مردم بیسواد بودند و از دانش بهره اندکی داشتند، به خرافات اعتقاد راسختری پیدا میکردند. بدیهی بود که در جامعهای که بیسوادی و ضعف فرهنگی گریبان اکثر جامعه را گرفته بود و امر آموزش و تحصیل برای پسران غیرضروری و برای دختران عیب شمرده میشد، زمینه بیشتری برای پذیرش خرافات در بین مردم فراهم میآمد.
به همان اندازه که جامعه زنان را بیشتر از امر آموزش و کسب دانش محروم میکرد، به همان اندازه خرافات در بین آنها بیشتر گسترش مییافت.
زنان که در برخورد با مشکلات زندگی با توجه به جو مردسالار جامعه، آسیبپذیرتر بودند و به دلیل بیسوادی از شناخت راهحلهای عقلی و منطقی عاجز میماندند، برای تسکین و اقناع خود به هر اوهامی متوسل و معتقد میگردیدند؛ بدینترتیب خرافهگرایی روزبهروز در بین آنها گسترش بیشتری پیدا میکرد.
کانال عصر ایران در تلگرام